دود سيگارم مي‌شود شهرزاد، مي‌شود زنم

مرتضي احمدي نجات
babdad_morteza@yahoo.com


زنم كه حامله شدهوس دود سيگاركرد.دلش مي خواست راه بروم توي اتاق و سيگاردود كنم.
روشن مي كنم و مي گذارم لب طاقچه.
زنم داد مي كشد: خاموشش كن .بوي گند مي ده


مي خندم.((خودت گفتی))
می گوید:((نه !من مي خوام خودت برام سيگار بكشي))
مي گذارم بين لبهايم و پك مي زنم.چشمهايم پر ازآب مي شود. سرفه مي كنم .مي خندد ودود را مي بلعد.«عادت مي كني»بايد عادت كنم. چاره اي نيست. تا ته مي كشم.
«براي امروزبسه»
با تكانهاي زنم بيدارمي شوم.هوس دودسيگار كرده.اين وقت شب .انگار دردي داشته باشد.
مي روم بيرون و با بسته ي سيگار بر مي گردم.زنم خواب و بيدارانتظارم رامي كشد.سيگاري روشن مي كنم و توي اتاق قدم مي زنم.دستم را مي كشدو مي برد توي اتاق خواب.درو پنجره را مي بندد.پرده را مي كشد.
اينجوري دود كمتر هدرمي ره»
درازمي كشد روي تخت.چشم هايم سرخ شده.ازدود و از بي خوابي. تمام كه مي شودنگاهش مي كنم.چشم هايش رابسته .پتو را مي كشم تا زير چانه اش وكنارش دراز مي كشم.برمي گردد طرفم.دهانم را بو مي كند. سبيلهايم رادست مي كشدو به خواب مي رود.
هرروز سیگارمي كشم.مي نشيند روي مبل وسرش را تكيه مي دهد,چشم هايش را مي بندد.مثل وقتي كه ازموسیقی لذت مي برد.دود سیگارابر می شود و مي نشيند روي صورت زنم.ابر را پس مي زنم. اتاق پراز دود می شود. دودهایی که شکل ابر می شوند, شکل زنم, شکل خودم و شکل بچه ای که قراراست به دنیا بیاید. ازكاركه بر مي گردم تنم بوي جوجه مي دهد,دهانم بوي سيگار.زنم اين بو را بيشتر دوست دارد.تنم را بو مي مي كشد بايد بوي جوجه بدهد.دهانم رابو مي مي كندبايد بوي سيگاربدهد. شكم اش كه بزرگ ترمی شود, دود بيشتري مي خواهد. هر روز سیگار مي کشم.حس مي كنم دود سيگار بچه ام را خوشگل مي كند.
كم كم از بوي جوجه هم متنفرمي شود.از مرغذاري كه برمي گردم داد مي كشد:
((بوي جوجه نه فقط بوي سيگار))
تنم را از بوي جوجه پاك مي كنم .سيگاري مي گيرانم . سعي مي كنم ذره ذره تنم را دود كنم توي صورت زنم. شش ماه است كه سیگارمی کشم.
سرفه مي كشدم .مهم نيست.براي زنم سيگاردود مي كنم. براي بچه ام ،كه قرار است بشود دختر،كه قرار است بشود شهرزاد.هر چه بيشتر سيگار بكشم، زنم راضي تر است. قبلاگفته بود:
- ((خيلي مسخره اس!))
- ((چي ؟))
- ((مردها يي كه سيگارمي كشن))
حالامردش بايد بوي سيگار بدهد.دهانش.موهايش و انگشتهايش.شكم اش بيشتر بالا آمده است.دردمي پيچد توي كمرش.چهره اش درهم مي رود.خط هاي پيشاني اش مي آيدتا بالاي ابروها.چشمهايش گود مي افتد. برايش سيگار دود مي كنم . پلك روي هم مي گذارد.
از درد به خود پيچيد.لبهايش را فشار داد و ملافه را چنگ زد. تند و تند دود سيگار را فوت كردم توي صورتش پشت پلكهايش از دود پر شد. فايده اي نداشت. دردش آرام نمي شد.
دارم راه مي روم وتندوتندسيگار مي كشم. بايدتاآمدنشان. همه جابوي سيگار بدهد.نمي روم زايشگاه.آنجا نمي گذارندسيگار بكشم.لابد زنم در اين چند روز بدجور هوس دودسيگار كرده.لابد كسي نيست تا دود سيگارش را فوت كند توي صورت زنم.كسي نيست كه بدنش ، دهانش بوي سيگار بدهد.
چندروزاست كه آمده اند.زنم دراز كشيده و شهرزادكنارش خوابيده است.شهرزاد خوشگل است ,سفيد و تپل . زنم قشنگ تر شده.حتما براي سيگارهايي است كه دود مي كردم.حالا ديگر از سيگار خوشش نمي آيد.ازنگاه هایش می فهمم.از چهره اش که در هم می رود.از این که نمی گذارد شهرزاد را بغل کنم. همه خانه را مي شويد. پرده ها را، ملحفه ها را ، روكش ها را.مي خواهد سيگار نكشم.نمي توانم.
مدتی است کمتر دور وبرم می پلکد. بامن حرف نمی زند.بسته های سیگار را قایم می کند یا می اندازد سطل آشغال.می فهمم و دم نمی زنم.گند سیگار همه خانه را برداشته است.
مي گويم:(( خودت خواستي))
(( حالا ديگه نمي خوام.از بوي سيگاربدم مي آد.ازتمام مردهاي سيگاري متنفرم))
سيگارمي كشم.نه از لج زنم،نمي توانم كه نكشم .حالا فقط از بوي جوجه خوشش مي آيد
((كاش به جاي بوي سيگار بوي جوجه بدي))
مي خواهم بدنم بيشتر بوي سيگار بدهد.سيگار كه روشن مي كنم ,دودش توي اتاق كه مي پيچد زنم شهرزاد را بغل مي كند و مي رود توي اتاق خواب. در را قفل مي كند. مي روم پشت در. دود سيگارم ابر مي سازد. دودسيگارم مي شود شهرزاد مي شود زنم.


 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

31674< 1


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي